زندگینامه عابس شیب شاکری از یاران امام وشهدای کربلا (از همدان تا کربلا)

 

 

 

خاندان

عابس فرزند ابی شبیب بن شاکر شاکری است و از طایفه بنوشاکرشمرده می شود که در حقیقت تیره ای از طایفه همدان است.

این طایفه از جمله قبایلی بودند که اخلاص و وفاداری شان به علی(ع)بسیار مشهور است. و همین اخلاص و ولایشان باعث آن همه رشادتها و فداکاری ها در جنگ صفین بود. امیرمومنان(ع)در تقدیر وستایش از بنوشاکر در صفین فرمود:

«لو تمت عدتهم الفا لعبدالله حق عبادته »

اگر عده آنها به هزار می رسید، خداوند به حقیقت عبادت می شد.

عابس از رجال شیعه، رئیس، شجاع، خطیب، عابد ومتهجد بوده است.

و به نقل شیخ طوسی، یکی از یاران امام حسین(ع)که در کربلاهمراه آن حضرت به شهادت رسیده است و در زیارت ناحیه و رجبیه براو سلام داده شده است.

همراهی با علی(ع)در جنگ صفین

عشق و ولایی که عابس به اهل بیت(علیهم السلام)و خصوصا علی بن ابی طالب(ع) داشت، وی را بر آن داشت تا ندای امامش را لبیک گفته،در جنگ صفین حضور یابد و نقش به سزایی داشته باشد. و هنگامی که با دشمن خدا در کربلا به جنگ می پردازد، ربیع بن تمیم همدانی به یاد دلاوریهایش در جنگ صفین می افتد و چنین می گوید: وقتی عابس رادیدم به طرف ما می آید، وی راشناختم; زیرا قبلا او را در مغازی و جنگها و خصوصا در جنگ صفین دیده بودم و از شجاعترین مردم بود...

مجروحیت از ناحیه پیشانی در جنگ

بسیاری از تاریخ نویسان به تبعیت از طبری نوشته اند که برپیشانی عابس بن ابی شبیب اثر ضربتی بود; اما نه او و نه دیگران هیچ اشاره ای به علت این ضربت و این که در کجا برپیشانی عابس وارد شده نکرده اند. جالب این است که این ضربت در جنگ صفین دررویارویی و جنگ بادشمنان خدا وارد شده است که برخی امثال طبری کلمه صفین را از روی عمد یا اشتباها انداخته اند. چنانچه حائری عین نقل طبری را آورده اما با اضافه کلمه صفین وی می نویسد:

«ثم مضی بالسیف مصلتا نحو القوم و به ضربه علی جبینه یوم صفین فطلب البراز. »

عابس با شمشیر کشیده به طرف سپاه دشمن رفت در حالی که اثرضربتی بر پیشانی اش از جنگ صفین مانده بود.

جالبتر این که این ضربت به پیشانی عابس اصابت کرده که نشان دهنده شجاعت و دلیری این مرد بزرگ و قهرمان بوده است.

نقش عابس در حوادث کوفه

تاریخ به خوبی نشان می دهد که عابس از کسانی نبود که خود رااز حرکت و قیام مردم در کوفه دور بدارد. او با داشتن سوابق درخشان در جنگ صفین باردیگر باآمدن سفیر و نماینده امام حسین(ع)در کوفه به وظیفه اسلامی خود که حمایت از مسلم بن عقیل بود. عمل کرد. دونکته ای که مورخان در این راستا ثبت کرده اند،عبارت است از:

1- سخنان پرشور در تایید مسلم

پس از ورود مسلم بن عقیل به کوفه و استقرار در منزل مختاربن ابی عبیده و قرائت نامه امام حسین(ع)بر شیفتگان ابی عبدالله(ع)، عابس از جای برمی خیزد و در آن جمعی که برای بیعت حضور پیدا کرده بودند، چنین اظهار می دارد:

اما بعد، من خبر نمی دهم شما را از مردم و نمی دانم چه در دل ایشان است و مغرور نمی سازم شما را به ایشان، به خدا سوگند که من خبر می دهم شما را از آنچه که نفس خود را برآن آماده کرده ام،به خدا قسم که جواب دهم شما را هرگاه مرا بخوانید و کارزارخواهم کرد، البته با دشمنان شما. و پیوسته دریاری شما شمشیرمی زنم تا خدا را ملاقات کنم و مزد از کسی نخواهم جز از خدا.

این سخن چنان در دیگران اثر گذاشت که بلافاصله حبیب بن مظاهراز جای برخاسته، سخنان عابس را چنین تایید می کند:

«رحمک الله فقد قضیت ما فی نفسک بواجز من قولک والله الذی لااله الا هو علی مثل ما انت علیه.»

خدا تو را رحمت کند ای عابس، همانا آنچه را در دل داشتی، به بیان کوتاهی اداکردی، قسم به خدا، من نیز با تو هم عقیده ام.

2- پیک مسلم به امام حسین(ع)

نقش دوم عابس بن ابی شبیب این بود که وی ماموریت یافت نامه حضرت مسلم بن عقیل را که در باره اوضاع کوفه و بیعت آنها نوشته بود، به مکه خدمت امام حسین(ع)ببرد.

استاد باقر شریف قرشی می نویسد: «عابس به همراه عده ای از اهل کوفه، نامه مسلم بن عقیل را جهت تسلیم به امام حسین(ع)به مکه برد و ضمن تسلیم نامه به امام(ع) گزارشی از ورود مسلم و اجتماع مردم جهت بیعت با او، دادند که حضرت با دریافت نامه و گزارش پیک مسلم آماده سفر به کوفه شد.»

همسفر امام حسین(ع)از مکه تا کربلا

در این که عابس بن ابی شبیب پس از تسلیم نامه به امام حسین(ع)بار دیگر به کوفه برگشته باشد، ظاهرا هیچ مورخی به آن اشاره نکرده و تصور هم نمی شود که وی به کوفه برگشته باشد. عابس در مکه ماند و با کاروان امام حسین(ع)بود تا همراه آن حضرت وارد کربلا شد. علامه مازندرانی می نویسد:

«وکان مع الحسین الی ان نزل معه کربلا مع شوذب.»

همراه حسین بن علی(ع)بود تا این که همراه آن حضرت در کربلافرود آمدند.

نقش عابس در کربلا

همان گونه که از بیانات عابس بن ابی شبیب پیدا بود، وی خودرا آماده فداکاری و جانبازی در راه سبط پیامبر و تحقق آرمانهای آن حضرت کرد. بدین جهت دست از همه چیز شسته و با حضرت به کربلارفت تا این عقیده راسخ را به اثبات برساند و جانش را فدای ابی عبدالله(ع)کند.

عابس هم خود و هم شوذب را که آزادشده شاکر و یکی از بزرگان و شجاعان کوفه که در سفر، عابس را همراهی کرده بود. آماده کردتا او هم به فیض شهادت برسد.

تشویق عابس از شوذب

در روزعاشورا شوذب را که همراه خود به کربلا آورده بود.

مخاطب قرار داده، می گوید: ای شوذب! امروز چه در خاطرداری؟ شوذب گفت:

می خواهی چه در خاطر داشته باشم؟

قصدکرده ام با تو در رکاب پسر پیامبرخدا(ص)مبارزه کنم تا کشته شوم. عابس گفت:

گمان من هم به تو همین بود. هم اکنون به خدمت آن حضرت بشتاب تا تو را چون دیگر یاران در شمار شهدا به حساب گیرد; زیرادراین ساعت اگر کسی همراهم بود که من به او ازتو نزدیکتر بودم به رفتنش بسیار خرسند می شدم، بدان که از پس امروز چنین سعادتی به دست هیچ کس نیاید. بدین جهت، سزاوار است در چنین روزی در حدتوان به دنبال اجر و ثواب برویم، زیرا از پس امروز عملی درکارنیست و روز جزا فرا می رسد. شوذب خدمت حضرت شتافت و پس از رخصت میدان رفتن، سلام وداع گفته، روانه میدان شد و جنگید تا به فیض شهادت نائل آمد.

آخرین دیدار و آخرین سخن با معشوق

پس از شهادت شوذب، عابس بن ابی شبیب نزد امام شتافته، نخست سلام کرد و سپس عرضه داشت: یا اباعبدالله! هیچ آفریده ای چه نزدیک و چه دور، چه خویش و چه بیگانه در روی زمین در نزد من عزیزتر و محبوبتر از تو نیست و اگر قدرت داشتم این ظلم و ستم وکشتن را از تو دفع کنم... در آن سستی نمی کردم و آن را به پایان می رسانیدم. آنگاه آن حضرت را سلام داد و گفت: گواه باش که من بردین تو و دین پدرت هستم. سپس راهی میدان شد.

عابس در میدان نبرد

هنگامی که عابس بن ابی شبیب پا به میدان نبرد گذارد در حالی که ضربتی برپیشانی او رسیده بود، ربیع بن تمیم که مردی ازلشکر عمربن سعد بود. تا نگاهش به عابس افتاد، بی درنگ او راشناخت و چون سابقه دلاوری های او را از جنگ صفین در ذهن داشت بی اختیار فریاد زد:

«هذا اسد الاسود، هذا ابن ابی شبیب...»

این شیر شیران است، ابن عابس بن ابی شبیب است. هیچ کس به جنگ او نرود و گرنه از جنگ او به سلامت نرهد.

علامه مجلسی اضافه می کند: عابس فریاد می کشید: «الا رجل،الا رجل; آیا هماوردی نیست، آیا مردی نیست که به جنگ من بیاید؟»لشکر ابن سعد همچنان از نزدیک شدن به او خودداری می کرد، این کار برابن سعد ناگوار آمد. بدین جهت، فریاد کشید: او راسنگباران کنید. سپاه به دستور او از هرسو عابس را سنگ باران کردند. عابس که چنین دید زره از تن دور کرد و کلاه خود را ازسربیفکند.

شمشیر به دست، مردانه وارد کارزار شد.

ربیع گوید: چون چنین دیدم، به عابس گفتم:

آیا پرهیز نمی کنی و وحشتی نداری که در گرماگرم جنگ سربرهنه ای؟! عابس در پاسخ گفت: آنچه از سوی دوست به دوست برسد،آسان است.

ربیع می گوید: به خدا قسم می دیدم که عابس به هر طرف که حمله می کرد، زیاده از دویست تن از پیش او می گریختند و بر روی یکدیگرمی ریختندبه تعبیر مرحوم ملاحبیب الله شریف(به نقل از برخی راویان):

«فوالله لقد رایت الناس یجفلون من بین یدیه کما یجفل الغنم من الذئب وهو یفرس فیهم مثل الاسد و هو یضربهم یمینا و شمالا فقتل منهم تسعمائه فارس.»

به خدا قسم، دیدم لشکر را در پیش انداخته و ایشان چنان فرارمی کردند مانند گوسفندانی که از گرگ فرار می کنند و او مانند شیرژیان میزند و می کشد و از چپ و راست می اندازد. او همچنان می غریدو می رزمید تا آن که لشکر ازهرسو او را به محاصره خود در آورده و از کثرت جراحت سنگ و زخم شمشیر و سنان وی را از پای درآوردندو به شهادت رساندند.

نزاع برای بریدن سرعابس

پس از شهادت عابس، دشمن به طرف پیکر پاکش شتافته تا سر مقدسش را از بدن جدا کند; اما سخت به نزاع افتادند، زیرا هریک می خواست خودش این کار را انجام دهد. عمربن سعد که این اختلاف رامشاهده کرد، برای قطع نزاع، خود آمد و سرعابس را از تن جداکرد.

به نقل ربیع، چون سر او را بریدند، جماعتی از دلاوران هریک می خواست کشته شدن عابس را به خود نسبت دهد. عمربن سعد گفت: بی جهت نزاع نکنید; زیرا هیچ یک به تنهایی او را نکشته، همگی درکشتن او دست داشتید.

پرتاب کردن سرعابس به سوی امام حسین(ع)

گرچه روشن نیست عمر بن سعد از پرتاب کردن برخی سرهای شهدا به سوی امام حسین(ع) چه هدفی را دنبال می کرد، اما این روشن است که وی سرمقدس سه تن از شهدا را به طرف امام حسین(ع)پرتاب کرد:

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 26 آذر 1393برچسب:, | 12:20 | نویسنده : اصغر نوربخش |

نگاهی به منابع روایی و کتابهای معتبر شیعی، راز بوی سیب را این طور می گشاید:

در کتاب شریف «بحارالانوار» جلد 43 ، صفحه 289 ماجرای عطر سیب به نقل از «حسن بصری» و «ام سلمه» این طور آمده است :«حسنین وارد شدند بر رسول خدا، و جبرئیل در نزد آن حضرت بود. پس ایشان در اطراف او گردیدند، به گمان این که دحیه‏ی کلبی است. جبرئیل، دست خود را حرکت داد، مانند کسی که از کسی چیزی بگیرد. پس سیبی و بهی و اناری آورد و به ایشان داد. روی ایشان از خوشحالی برافروخت و دویدند به نزد جد خود. حضرت از ایشان گرفت و بویید و فرمود: بروید نزد پدر و مادر خود. پس رفتند و هیچ یک از آن نخوردند تا این که پیغمبر به نزد ایشان رفت و همه با هم خوردند، و هر چند از آن می‏خوردند، به حال خود عود می‏نمود (بازمی‏گشت) و به همین حالت بود، تا زمانی که حضرت فاطمه علیهاالسلام وفات نمود. حسین علیه‏السلام فرمود: که انار، مفقود شد، و چون امیرالمؤمنین علیه‏السلام شهید گشت، به، مفقود شد، و سیب به حال خود بود، تا وقتی که آب را به روی ما بستند. پس چون تشنگی بر ما غالب می‏شد، آن را بو می‏کردم، اندکی تشنگی من ساکن می‏شد. عاقبت، چون تشنگی من به نهایت رسید، دندان بر آن فشردم و یقین به هلاک نمودم. حضرت سجاد علیه‏السلام می‏فرماید که این سخن را از پدر بزرگوارم شنیدم یک ساعت قبل از شهادتش، و چون شهید گردید، بوی سیب از محل شهادتش استشمام می‏شد، ولی خودش را نیافتند، و این رایحه، در آن محل باقی است، و هر کس از زواربخواهد استشمام رایحه‏ی آن را نماید، در وقت سحر، به زیارت رود که اگر از مخلصین باشد، آن را استشمام خواهد نمود.»

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 26 آذر 1393برچسب:, | 12:11 | نویسنده : اصغر نوربخش |

نام من سرباز کوی عترت است ، دوره آموزشی ام هیئت است .

پــادگــانم چــادری شــد وصــله دار ، سر درش عکس علی با ذوالفقار .

ارتش حیــدر محــل خدمتم ، بهر جانبازی پی هر فرصتم .

نقش سردوشی من یا فاطمه است ، قمقمه ام پر ز آب علقمه است .

رنــگ پیراهــن نه رنــگ خاکــی است ، زینب آن را دوخته پس مشکی است .

اسـم رمز حمله ام یاس علــی ، افسر مافوقم عباس علی (ع)

.

.

 

قیامت بی حسین غوغا ندارد”شفاعت بی حسین معنا ندارد”

حسینی باش که در محشر نگویند”چرا پرونده ات امضاء ندارد

در زلال حکمت این نافله            جان دهم  همراه با این قافله

با نام حضرت دوست امشب هم با اذن دخول از رسول خوبیها و اصحاب مطهرش  (سلامالله علیها) همراه قافله ی عشق شدیم تا با همنوایی عاشقان حسین ومداح دلبسته اهل بیت حاج هومن میرانشاهی دل ودیده را از  زنگار  بشوییم وغم دل را با  نوای دلنشین  یابن زهرا ویا حسین التیامی دوباره بخشیم  امشب دخیل به  چادر  خاکی کوچه های مدینه و معجر های سوخته ی خیمگاه بستیم تا همراه با پس گرفتن گهواره وعلم وگوشواره و... با بیان  نوای نحن منصورنا ی زینب (س) صلابت گفتمان وما رایت الی جمیلا  ثبت در تاریخ شود  وعزت دین تا همیشه زمان مستور ونستوح باقی بماند آری درس امشب نه فقط سوز واشک وآه بود بلکه غرور وعزت وپیروزی اصحاب را با صدایی بلند سر دادیم تا تاریخ این ظفر جاوید را برای همیشه به یادگار بپذیرد وبارها در گوش زمین وزمان زمزمه نه بلند فریاد زند.که آری حسین پیروز همیشه تاریخ است  


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 24 آذر 1393برچسب:, | 22:18 | نویسنده : اصغر نوربخش |

 

http://s2.picofile.com/file/7244777846/arbaeeen.jpg

بار بگشایید اینجا کربلاست
آب و خاکش با دل و جان آشناست
اربعین است اربعین کربلاست
هر طرف غوغایی از غم ها به پاست
.
.
.
به یاد کربلا دل‏ها غمگین است
دلا خون گریه کن چون اربعین است
 .
.
.
السلام ای وادی کربلا
السلام ای سرزمین پر بلا
السلام ای جلوه گاه ذوالمنن
السلام ای کشته های بی کفن
  .
.
درسی که اربعین به مامیدهد، زنده نگهداشتن یادِحقیقت و خاطره ی شهادت درمقابل طوفان تبلیغات دشمن است

در اربعینی دیگر دلهای دلدادگان بازهم نوای هل من ناصرا ینصرنی  حسین را با سوزعطشناک دیدار حضرتش آمیختند

تابا  نوایی یا حسین خویش تصویری از تجلی عشق وآزادگی و دلداگی را  ترسیم نمایند در بهبه ی بازگشت این تاریخ

ندایی از ضمیر بشریت به گوش رسید که یا ایها الناس حسین هنوز  تشنه یاری است آری یاران حسین آمدند تا در قراری دیگر بنام اربعین تجلی تاریخ خونبار تو را معنا کنند

وهمنوا با کاروان محبین تو در نینوا نوا نی دلدادگی بسرایند این جمعه شب نیز مصادف با شب اربعین حسینی  عاشقان درمیعادگاه همیشگی  خود دارالدعای حضرت زهرا سلام الله علیها گرد هم آمدند تا با بوسه بر قدمهای زائران اربعینت التیام بخش دل سوخته زینب ورباب و سکینه و امام سجاد باشند این همنوایی با صدای ملکوتی مداحان حاج مهدی لطفی و حاج هومن میرانشاهی  که  ازسویدای  دل ندای یا حسین سردادند شوری صد چندان گرفت .
.


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 21 آذر 1393برچسب:, | 23:24 | نویسنده : اصغر نوربخش |

چهل روز است که خورشید بر نی شده است واما آسمان  چشمان ارشیان وفرشیان بارانی است ... چهل شب است  غبار غم وجود دلهای زلال و بیدار را گرفته است واما تاریخ بیدار است تا باز گوید.... 

اربعین,ویژه نامه اربعین,اربعین حسینی,امام حسین,ویژه نامه,متون,شام,متون ادبی,کربلا,متون ادبی اربعین

کاروان خاطرات، بازگشته است از جایی که چهل روز گذشته است از ماتم‏های سرخ، از عطش‏های پرپر شده.

این آتش یادها، چهل روز چون اسبان تاخته‏اند بر پیکر صبر آنان.

بازماندگانِ حادثه تیغ و تاول، رسیده‏اند به نقطه‏ای از آغاز؛ به نگاه‏های در خون شناور، به گلوهای بریده شده در دلِ تشنگیِ دشت.

کاروانِ اربعین، با خطبه‏های گریه، از شام رسوا برگشته است و تصاویر جراحت، در سوزنده‏ترین بیان قاب می‏شود و در سوزنده‏ترین بیابان.

بغل بغل شعله ریخته می‏شود در صحرا.

دوبیتی‏های پرلهیب، سطح مصیبت‏زده دشت را گلگون‏تر می‏کند. اکنون چهل روز از آن سیل عطش، سپری شده است.

قافله‏ای زخم خورده، وارد سرزمین چهلمین روز می‏شود.اینان اربعین را با خود آورده‏اند؛ با نقل خاطرات قطعه قطعه شده.

دنیای ادب نیز گل و ستاره آورده است که به پای سربلندی‏شان بریزد.

سلام بر استواری غیرقابل ترسیم شما! سلام بر آن گام‏های شکیباتان که جاده‏های دراز شام را خسته کرد!

هر سال، چشمان غمبار اربعین که می‏آید، اطراف ما پر می‏شود از هیئت‏های مذهبی التماس و دسته دسته گل‏های اشک.

هر سال اربعین، از لابه‏لای واژه‏های مذاب مداحان، دل‏های آسمانی شما دیده می‏شود و علم‏های ما از هوش می‏روند.

لباس‏های مشکی تقویم، بوی قتلگاه می‏گیرند.

اربعین! به یاد روشنیِ شما شمع‏گونه می‏سوزیم و گریه سر می‏دهیم برای فاصله‏های خود و زجرهای شما.

خوشا زندگی در این گریستن و مردن‏های پیاپی!

خوشا گریستن برای داغ‏های زینب علیهاالسلام ، برای مصیبت‏های سجاد علیه‏السلام ، برای بی‏تابی بچه‏های آسمان!

سلام بر اربعین که عاشورایی دیگر از گریه را برای ما به راه می‏اندازد!

من برای گریستن، به گرمای آغوش پر از اجابت تو  محتاجم یابن رسوالله ..

الهی  دلهایمان را حسینی گردان ،چشمانمان را به زریحش منور گردان،و ومارا در را ه حسین وبرای حسین ،حسینی بمیران .....آمین یا رب العالمین


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 21 آذر 1393برچسب:, | 14:51 | نویسنده : اصغر نوربخش |

 با نوای کاروان ،بار بستن عاشقان ،این کاروان عزم کربوبلا دارد

صدا ی وله وله وهمه همه کاروانیان به گوش می رسد   و  نوای حرکت  فردا صبح ؟ .... ساعت چند ؟   مرخصی گرفتی ؟ و... و بازمن فقط شنوده بودم حسرت خوردم ودر دل غمگین گفتم آقا پس کی ؟ کی نوبت به من می رسد  و...اما حرمت را باز فقط  من ندیدم ..... ، بی نوا  فقط من بودم  وبس واما تنها دلخوشیم به آن بود  که شنیده بودم  هر جا روضه تو باشد شعبه ای از حرم و  رواقی از حریم  حضرت  توست  ......   با همین دلخوشی این دوشنبه هم به حرم دارالدعای  مادر ومرادمان  حضرت زهرا سلام علیها پناه آوردیم تا  درد دوری از حرم تو را  با حضور در حریم روضه ات التیام بخشیم  وبا یاد  از عزیزان  خونین بال مسلخ عشق وشهادت وجانبازی و آزادگی  با  عزیزان  کربلایی میثاقی وعهدی دوباره ببندیم که حسینی باشیم وبس ... در پایان جلسه نیز همنوا با بلبلان آستان ابی عبد الله حاج مهدی لطفی وحاج هومن میرانشاهی  سینه زن حریم یار شدیم .......انشاء لله که مقبول افتد .و نوا در این حریم عزیز به  صفا در آن حرم مصفا وعظیم منتهی شود . انشاءالله      

التماس دعا


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 19 آذر 1393برچسب:, | 17:19 | نویسنده : اصغر نوربخش |
زندگینامه حضرت علی اصغر (ع)

Asemooni.com  

Biography of Hazrat Ali Asghar AS زندگینامه حضرت علی اصغر (ع) 

 شناسنامه حضرت علی اصغر علیه السلام

عبدالله بن حسین علیه السلام که به علی اصغر معروف است فرزند امام حسین علیه السلام است. مادرش رُباب دختر اِمْرَءُ الْقَیْس و خواهرش سکینه می ‏باشد. عبداللّه‏ در مدینه متولد شد.

در زیارت ناحیه مقدسه، درباره این کودک شهید، آمده است: «السلام علی عبدالله بن الحسین، الطفل الرضیع، المرمی الصریع، المشحط دما، المصعد دمه فی السماء، المذبوح بالسهم فی حجر ابیه، لعن الله رامیه حرمله بن کاهل الأسدی». و در یکی از زیارتنامه‏ های عاشورا آمده است:«و علی ولدک علی الأصغر الذی فجعت به» از این کودک،با عنوانهای شیرخواره،شش ماهه، باب الحوایج، طفل رضیع و…یاد می ‏شود و قنداقه و گهواره از مفاهیمی است که در ارتباط با او آورده می ‏شود.

 

باب الحوائج بزرگترین سند مظلومیت

«علی اصغر، یعنی درخشانترین چهره کربلا، بزرگترین سند مظلومیت و معتبرترین زاویه شهادت …چشم تاریخ، هیچ وزنه ‏ای را در تاریخ شهادت، به چنین سنگینی ندیده است.» علی اصغر را«باب الحوائج» می ‏دانند،گر چه طفل رضیع و کودک کوچک است، اما مقامش نزد خدا والاست. .

 

چگونگی شهادت

 

Asemooni.com  

seven nights of muharram شب هفتم محرم: یادآور حضرت علی اصغر

 

 

1- در روز هفتم محرم عمر بن سعد با سپاهیان خود بین امام حسین و یاران، و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن آب به آنها نداد.

زمانیکه نامه ابن زیاد بدین مضمون رسید که نگذارید حتی یک قطره آب هم به آنها برسد. عمر بن سعد نیز بدون فاصله “عمرو بن حجاج زبیدی” را با چهار هزار تیرانداز مامور منع آب فرات کرد، که به هیچ وجه آبی به خیمه گاه پسر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برده نشود.

بدین ترتیب در این روز آب را بر اهل بیت سید الشهداء علیه السلام بستند.

 

2- در این روز مردی به نام “عبداللّه‏ بن حصین ازدی” که از قبیله “بجیله” بود فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند که قطره‏ای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی! 

امام علیه‏السلام فرمودند: خدایا!  او را از تشنگی بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده.

حمید بن مسلم می گوید: به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی که بیمار بود، قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست، دیدم که عبداللّه‏ بن حصین آنقدر آب می آشامید تا شکمش بالا می آمد و آن را بالا می آورد و باز فریاد می زد: العطش! باز آب می خورد، ولی سیراب نمی شد. چنین بود تا به هلاکت رسید.

 

حضرت علی اصغر:

این شب یادآور کوچکترین کودک واقعه کربلا است، شیرخوار دلبندی که جان خود را با بی رحمی لشکریان عمر بن سعد از دست داد

حسین بن علی در روز عاشورا علی اصغر را که از تشنگی بی تاب شده بود به میدان جنگ برد و او را بر دو دستان خود قرار داد و فرمود:

” از یاران و فرزندانم، کسی جز این کودک نمانده‌است. نمی‏بینید که چگونه از تشنگی بی تاب است؟ اگر مرا رحم نمی‌کنید حداقل به این کودک رحم کنید “

در این حال در بین سپاهیان عمر سعد تشکیک ایجاد شد که ما برای جنگیدن با کودکان نیامده‌ایم در این حال عمر سعد به حرمله دستور داد که با تیر سه شعبه کودک را بکشد و در این حین که حسین بن علی در حال گفتگو بود تیری از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم علی اصغر را درید. حسین بن علی خون گلوی او را گرفت و به آسمان پاشید.

 

مرقد مطهر حضرت علی اصغر علیه السلام

مرقد مطهر حضرت علی اصغر در کربلا نزدیک قبر امام حسین علیه السلام در کنار شهدای دیگر کربلا است.

 




برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 16 آذر 1393برچسب:, | 16:59 | نویسنده : اصغر نوربخش |

علی البر اولین شهید خاندان نبوت وامامت در کربلا

علی ابن الحسین « علی اکبر » و ویژگیها

« علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب »، در اوایل خلافت عثمان بن عفان به دنیا آمد. وی از جدش علی بن ابی طالب علیه السلام روایت نموده است: مادرش« لیلی» دختر« ابی مرة بن عروة بن مسعود ثقفی » است.
علی اکبر، در گفتار و وجاهت و تناسب اندام و خلق و خوی همانند جدش رسول خدا بوده است.
روزی معاویه از اطرافیان خود پرسید: به نظر شما چه کسی سزاوارتر است به خلافت؟ اطرافیان پاسخ دادند: تو. معاویه گفت: نه سزاوارترین مردم به خلافت علی بن الحسین است؛ چرا که جدش رسول خداست و در وی شجاعت بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و زیبایی ثقیف موج می زند.
کنیه آن حضرت « ابوالحسن » و لقبش علی اکبر است. زیرا بنابر صحیح ترین اقوال درباره سن آن حضرت، وی بزرگترین فرزند امام حسین علیه السلام است. برخی سن مبارک ایشان در هنگام شهادت بیست و پنج سال نوشته اند. ولی این قول مشهورتر است .
از بنی هاشم علی اکبر اولین کسی است که در کربلا به شهادت رسیده است
.

خواب امام حسین علیه السلام و پرسش علی اکبر

در توقفگاه قصر بنی مقاتل، امام حسین علیه السلام به جوانان خاندان خود دستور داد آب بردارند و سپس در آخر شب به کاروان دستور حرکت داد. امام همچنان که بر روی اسب بود، اندک خوابی او را فرا گرفت و پس از این که بیدار شد، چند بار گفتانالله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین »
فرزندش علی اکبر پیش آمد و گفتای پدر، چرا حمد خدا به جا آوردی و « انا لله و انا الیه راجعون » گفتی؟ »
فرمودپسرم. لحظه‌ای به خواب رفتم و در خواب، اسب سواری را دیدم که می‌گفتاین گروه می‌روند و مرگ نیز به سوی آنها می رود
دانستم که او همان جان ماست که خبر مرگ ما را می‌دهد
علی اکبر گفتپدر جان! خداوند برای ما بدی پیش نیاورد. مگر ما بر حق نیستیم؟»
فرمود
چرا، سوگند به آن خدایی که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حق هستیم
علی اکبر گفتپس باکی نداریم از این که بر حق بمیریم
امام حسین علیه السلام به او فرمودخدایت بهترین پاداشی که فرزند از پدر خود می برد به تو عنایت کند
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی *** تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ من از او عمری ستانم جاودان ***
او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ

مبارزات حضرت علی اکبر در روز عاشورا

علی اکبر در روز عاشورا پس از آن که از پدرش اجازه مبارزه گرفت، به سپاه کوفه حمله کرد، و چنین رجز خواندمن علی، پسر حسین فرزند علی هستم. به خدا سوگند که ما به رسول خدا از همه کس نزدیک تریم. آن قدر با نیزه با شما بجنگم که نیزه ام خم شود.
از پدرم حمایت می کنم و با شمشیر بر شما ضربتی فرود می آورم که زیبنده جوان هاشمی علوی است. پسر زیاد کجا و حکم‌کردن درباره ما کجا
وی چندین بار بر سپاه دشمن تاخت و بسیاری از سپاهیان کوفه را کشت.
روایت شده است که آن بزرگوار با این که تشنه بود، 120 نفر را کشت. آن گاه نزد پدر آمد و در حالی که زخم های زیادی برداشته بود، گفتای پدر، عطش مرا کشت و سنگینی سلاح مرا به زحمت انداخت. آیا جرعه آبی هست که توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟» امام علیه السلام گریست و فرمودآه، پسرم! اندکی دیگر به مبارزه خود ادامه بده. دیری نمی گذرد که جد بزرگوارت، رسول خدا، را زیارت کنی، و او تو را از آبی سیراب کند که هرگز احساس تشنگی نکنی
برخی از مورخان نوشته اند امام علیه السلام به او فرمودپسرم! زبان خود را نزدیک بیارو سپس زبان او را در دهان گرفت و مکید، آن‌گاه انگشتری خود را به او داد و فرمودآن را در دهان بگذار و به سوی دشمن بازگرد. امیدوارم که هنوز روز به پایان نرسیده، جدّت رسول خدا جامی به تو بنوشاند که هر گز تشنه نگردی
علی اکبر به میدان بازگشت و این رجز را خواندجنگ است که جوهر مردان را آشکار می سازد. درستی ادعاها پس از جنگ ظاهر می‌شود. به خدای عرش سوگند، که از شما جدا نگردم مگر آن که تیغ‌های شما غلاف شود
و همچنان رزمید تا آن که تعداد افرادی که به دست او به هلاکت رسیدند به 200 نفر رسید
.

کیفیت شهادت حضرت علی اکبر

پس از حملات پی در پی علی اکبر به سپاه دشمن و کشته شدن بسیاری از آنان، دشمن از کثرت کشته شدگان به خروش آمده بود.
لشگریان عمر بن سعد از کشتن علی بن الحسین پرهیز می کردند، ولی « مرة بن منقذ عبدی » که از دلاوری های او به تنگ آمده بود، گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم!
پس علی اکبر به او رسید در حالی که بر آن سپاه حمله ور بود. مرة بن منقذ راه را بر او گرفت و با نیزه ای او رااز اسب بر زمین انداخت، آن گروه در اطراف او جمع شدند و با شمشیر پاره اش کردند!
بعضی نقل کرده اند که مرة بن منقذ ابتدا با نیزه به پشت او زد و بعد با شمشیر ضربتی به فرق آن بزرگوار وارد کرد که فرق مبارکش شکافت و او دست به گردن اسب خود انداخت، ولی اسب که ظاهراً خون روی چشمانش را گرفته بود او را در میان سپاه دشمن برد و دشمن از هر طرف بر او تاخت و بدن مبارکش را پاره پاره کرد.
در این هنگام بود که فریاد زد: السلام علیک یا ابتاه! این جدم رسول خداست که مرا سیراب کرد و او امشب در انتظار توست.
تو را سلام می رساند و می گوید: در آمدنت به نزد ما شتاب کن. و آن گاه فریاد زد و به شهادت رسید
.

امام حسین و خاندانش در سوگ حضرت علی اکبر

روز عاشورا پس از شهادت علی اکبر، امام حسین علیه السلام بر بالین فرزندش آمد، صورت به صورتش نهاد و گفتخدا بکشد گروهی را که تو را کشتند، گستاخی را از حد گذراندند و حرمت رسول خدا را شکستند. پس از تو خاک بر سر دنیا بادصدای گریه امام بلند شد، به گونه ای که کسی تا آن زمان نشنیده بود.
آن گاه سر علی را بر دامان گرفت و در حالی که خون از دندان‌هایش پاک می‌کرد، بر صورتش بوسه زد و گفتفرزندم! تو از محنت دنیا آسوده شدی و به سوی رحمت جاودانه حق رهسپار گشتی. پدرت پس از تو تنها مانده است، ولی به زودی به تو ملحق خواهد شد
در این هنگام زینب کبری با شتاب از خیمه بیرون آمد، در حالی که فریاد می زدای برادرم، و ای پسر برادرمو خود را بر روی علی اکبر افکند.
امام حسین علیه السلام او را بلند کرد و به خیمه بازگرداند، و به جوانان دستور داد جسد علی را از میدان بیرون ببرند. آنان پیکر علی اکبر را در برابر خیمه ای که در مقابل آن مبارزه می کردند بر زمین نهادند.
امام حسین علیه السلام محزون و دلشکسته به خیمه بازگشت. سکینه پیشش آمد و سراغ برادرش را گرفت. امام خبر شهادت او را به دخترش داد. سکینه در حالی که فریاد می‌زد، خواست از خیمه خارج شود. امام حسین علیه السلام اجازه نداد و فرمودای سکینه! تقوای خدا پیشه کن و شکیبا باش
سکینه گفتای پدر! کسی که برادرش را کشته اند چگونه صبر کند؟

 

 


 

 
 

برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 16 آذر 1393برچسب:, | 16:43 | نویسنده : اصغر نوربخش |

گذری بر زندگینامه  وشهادت ماه بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس (ع)،علمدارکربلا وسقای تشنگان وشیفتگان  ابی عبدالله (ع)

در سال 26 هجري قمري، حضرت عباس (ع) پايه عرصه گيتي نهاد. مادر گراميش فاطمه، دخت حزام بن خالد بن ربيعه بن عامر كلبي و كنيه اش (ام البنين) بود.
چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه (س) بود، كه اميرالمومنين از برادرش عقيل، كه به اصل و نسب قبايل آگاه بود، درخواست كرد زني را از دودماني شجاع براي او خواستگاري كند و عقيل، فاطمه كلابيه (ام البنين) را براي آن حضرت خواستگاري كرد و ازدواج صورت گرفت.

اميرالمومنين (ع) از اين بانوي گرامي، صاحب چهار پسر به نامهاي عباس، عثمان، جعفر و عبدالله شد.
عباس (ع) ازبرادران ديگرش بزرگتر بود و هر چهار برادر به امام خويش، حسين (ع) وفادار بودند و در روز عاشورا در راه آن امام جان خود را نثار كردند.
ارادت قلبي ام البنين (س) به خاندان پيامبر (ص) آنقدر بود كه امام حسين (ع) را از فرزندان خود بيشتر دوست مي داشت؛ بطوري كه وقتي به اين بانوي گرامي خبر شهادت چهار فرزندش را دادند فرمود: مرا از حال حسين (ع) باخبر سازيد و چون خبر شهادت امام حسين (ع) به او داده شد، فرمود رگهاي قلبم گسسته شد، اولادم و هر چه زير اين آسمان كبود است، فداي امام حسين (ع).

دوران كودكي حضرت ابوالفضل العباس (ع):

در روزهاى كودكى عباس، پدر گرانقدرش چون آيينه معرفت، ايمان، دانايى و كمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهى و رفتار آسمانى‏اش بر وى تاثير مى‏نهاد. او از دانش و بينش على(ع) بهره مى‏برد. حضرت در باره تكامل و پويايى فرزندش فرمود: ان ولدى العباس زق العلم زقا; همانا فرزندم عباس در كودكى علم آموخت و به سان نوزاد كبوتر، كه از مادرش آب و غذا مى‏گيرد، از من معارف فرا گرفت.

در آغازين روزهايى كه الفاظ بر زبان وى جارى شد، امام(ع) به فرزندش فرمود: بگو يك. عباس گفت: يك حضرت ادامه داد: بگو دو عباس خوددارى كرد و گفت: شرم مى‏كنم با زبانى كه خدا را به يگانگى خوانده ‏ام، دو بگويم.
پرورش در آغوش امامت و دامان عصمت، شالوده ‏اى پاك و مبارك براى ايام نوجوانى و جوانى عباس فراهم كرد تا در آينده نخل بلند قامت استقامت و سنگربان حماسه و مردانگى باشد. گاه كه على(ع) با نگاه بصيرت‏ آميز خود آينده عباس را نظاره مى‏كرد، با لبختدى رضايت ‏آميز، سرشك غم از ديدگان جارى مى‏كرد و چون همسر مهربانش از علت گريه مى‏پرسيد، مى‏فرمود: دستان عباس در راه يارى حسين(ع) قطع خواهد شد.

آنگاه از مقام و عظمت پور دلبندش نزد خداوند چنين خبر مى‏داد: پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا به سان عمويش جعفر بن ‏ابى‏طالب در بهشت پرواز كند. محبت پدرى گاه على(ع) را بر آن مى‏داشت تا پاره پيكرش را ببوسد ، ببويد و با آداب و اخلاق اسلامى آشنا سازد. از اينرو لحظه‏اى عباس را از خود دور نمى‏ساخت. فرزند پاكدل على(ع) در مدت 14 سال و چهل و هفت روز، كه با پدر زيست، هميشه در حرب و محراب و غربت و وطن در كنار او حضور داشت.
در ايام دشوار خلافت، لحظه ‏اى از وى جدا نشد و آنگاه كه در سال‏37 هجرى قمرى جنگ صفين پيش آمد، با آن كه حدود دوازده سال داشت، حماسه‏اى جاويد آفريد.

مقام علمي حضرت عباس (ع):

حضرت عباس (ع) در خانه اي زاده شد كه جايگاه دانش و حكمت بود. آن جناب از محضر اميرمومنان (ع) و امام حسن (ع) و امام حسين (ع) كسب فيض كردند و از مقام والاي علمي برخوردار شدند.

لذا از خاندان عصمت (ع) در مورد حضرت عباس (ع) نقل شده است كه فرموده اند: زق العلم زقا، يعني همان طور كه پرنده به جوجه خود مستقيماً غذا مي دهد، اهل بيت (ع) نيز مستقيماً به آن حضرت علوم و اسرار را آموختند.
علامه محقق، شيخ عبدالله ممقاني، در كتاب نفيس تنقيح المقال، در مورد مقام علمي و معنوي ايشان گفته است: آن جناب از فرزندان فقيه و دانشمندان ائمه (ع) و شخصيتي عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاك بود.

مقام حضرت عباس (ع) نزد ائمه (ع):

اگر بخواهيم مقام و منزلت حضرت عباس (ع) را از ديدگاه امامان معصوم (ع) دريابيم، كافي است به سخنان آن بزرگوار درباره حضرت عباس (ع) توجه كنيم.
در شب عاشورا، وقتي دشمن در مقابل كاروان امام حسين (ع) حاضر شد و درراس آنها عمربن سعد شروع به داد و فرياد كرد، امام حسين (ع) به حضرت عباس (ع) فرمود:‌ برادر جان، جانم به فدايت، سوار مركب شو و نزد اين قوم برو و از ايشان سوال كن كه به چه منظور آمده اند و چه مي خواهند.

در اين ماجرا دو نكته مهم وجود دارد يكي آنكه امام به حضرت عباس مي فرمايد: من فدايت شوم. اين عبارت دلالت بر عظمت شخصيت عباس (ع) دارد، زيرا امام معصوم العياذ بالله سخني بي مورد و گزاف نمي گويد و نكته دوم آنكه، حضرت به عنوان نماينده خود عباس (ع) را به اردوي دشمن مي فرستد.

روز عاشورا هنگامي كه حضرت عباس (ع) از ا سب بر روي زمين افتاد، امام حسين (ع) فرمودند:‌(الان انكسر ظهري و قلت حياتي) يعني (اكنون پشتم شكست و چاره ام كم شد). اين جمله بيانگر اهميت حضرت عباس (ع) ونقش او در پشتيباني از امام حسين (ع) است.
امام زمان (ع)، در قسمتي از زيارتنامه اي كه براي شهداي كربلا ايراد كردند، حضرت عباس (ع) را چنين مورد خطاب قرار مي دهند: السلام علي ابي الفضل العباس بن اميرالمومنين المواسي اخاه بنفسه، الاخذ لغده من امسه، الفادي له،‌الوافي الساعي اليه بمائه، المقطوعه يداه لعن الله قاتله يزيد بن الرقاد الجهني و حكيم بن طفيل الطائي.

امام زين العابدين (ع) به عبيدالله بن عباس بن علي بن ابي طالب (ع) نظر افكند و اشكش جاري شد. سپس فرمود:‌هيچ روزي بر رسول خدا (ع) سخت تر ازروز جنگ احد نبود، زيرا در آن روز عموي پيامبر، شير خدا و رسولش حمزه بن عبدالمطلب كشته شد و بعد از آن روز بر پيامبر هيچ روزي سخت از روز جنگ موته نبود، زيرا در آن روز پسر عموي پيامبر جعفر بن ابي طالب كشته شد سپس امام زين العابدين (ع) فرمود: هيچ روزي همچون روز مصيبت حضرت امام حسين (ع) نيست كه سي هزار تن در مقابل امام حسين (ع) ايستادند و مي پنداشتند، كه از امت اسلام هستند و هر يك از آنها مي خواستند از طريق ريختن خون امام حسين (ع) به نزد پروردگار مي انداخت و ايشان را موعظه مي فرمود و كار را تا آنجا كشاندند كه آن حضرت را از روي ظلم وجور و دشمني به شهادت رساندند.

آنگاه امام زين العابدين (ع) فرمود:‌ خداوند حضرت عباس (ع) را رحمت كند كه به حق ايثار كرد و امتحان شد و جان خود را فداي برادرش كرد تا آنكه دو دستش قطع شد. لذا خداوند عزوجل در عوض،‌ دو بال به او عطا كرد تا همراه ملائكه در بهشت پرواز كند، همان طور كه به جعفر بن ابي طالب (ع) هم دو بال عطا فرمود و به تحقيق، حضرت عباس (ع) نزد پروردگار مقام و منزلتي دارد كه روز قيامت همه شهدا به آن مقام و منزلت غبطه مي خورند.

ايثار و جانبازي، راز و رمز تعالي حضرت عباس (ع):

با توجه به رواياتي كه در شان حضرت عباس (ع) از ائمه عليهم السلام رسيده و در آن به ايثار و فداكاري در راه امام خويش تصريح شده است، به روشني، فضيلت و مقام آن بزرگوار آشكار مي شود. حضرت عباس (ع) فرزند كسي است كه آيه ( و من الناس يشري نفسه ابتغاء مرضات الله, بقره-207) در شانس نازل شد و از سلاله دودماني است كه اسوه ايثار و از خودگذشتگي بودند و سوره هل اتي، در شان ايثار ايشان نازل شده است.
فداكاري، ايثار و جانبازي در اسلام و مكتب اهل بيت عليهم السلام از جايگاه ويژه اي برخوردار است؛ به طوري كه اميرمومنان در جايي ايثار را برترين فضيلت اخلاقي مي داند.
در جايي ديگر، علي (ع) ايثار را بالاترين عبادت معرفي مي نمايد و در روايتي ديگر غايت و هدف تمام مكارم اخلاقي را ايثار و از خودگذشتگي مي داند.

علي (ع) در قسمتي از نامه خود به حارث همداني مي فرمايد: بدان كه برترين مومنان كسي است كه در گذشتن از جان و خانواده و مال خويش از ديگر مومنان برتر باشد.
حال در اينجا اين سوال مطرح مي شود كه، مگر ساير شهيدان از جان خود نگذشتند، پس چه چيزي حضرت عباس را از ساير شهيدان متمايز مي سازد؟

جواب اين است كه معرفت حضرت عباس (ع) از همه شهيدان والاتر و اطاعتش از امام خويش، كاملتر بود. براساس ديدگاه اسلام و مكتب اهل بيت (ع) آنچه اعمال نيك را از يكديگر متمايز مي سازد و ارزش اعمال را متفاوت مي كند، همان معرفت و بينش و نيت شخص است و كلام پيامبر اسلام (ص) كه فرمود:
(ضربه علي يوم الخندق افضل من عباده الثقلين) شايد ناظر به اين معنا باشد.

در ضمن رواياتي كه در مورد ثواب و عقاب عمل به صورتهاي گوناگون و متفاوت نقل شده، به اين دليل است كه ثواب يا عذاب يك عمل معين، با توجه به معرفت و نيت عامل آن متفاوت مي شود. به عنوان مثال، ثواب زيارت امام رضا (ع) در روايتهاي معتبر به صور متفاوت نقل شده است و در بعضي روايات تصريح شده كه اين تفاوت ثواب، به دليل تفاوت در معرفت اشخاص است.
آري حضرت عباس (ع) با كمال معرفت در راه دين و امام خويش جانبازي نمود و مراحل كمال و تعالي را طي كرد.

در بیان ابهت وشجاعت حضرت  عباس (علیه السلام)همین بس که از روایی نقل می شود که خدمت امام سجاد می رسد و عرضه می دارد یابن رسوالله در بین کشتگان سپاه سعد جنازه هایی دیده می شد که بدون هیچگونه  جراهتی  جان داده بودند فلسفه این کشتگان چیست ؟ امام فرمودند "سلام الله  علی عمی العباس نافذه البصیره" فرمود همچی که نگاهشون می کرد از ترس جان میدادند. 

القاب تابناك حضرت ابوالفضل العباس (ع)

1. قمر بنى‏هاشم
بهره‏ مندى بسيار عباس از جمال و جلال و سيماى سپيد و زيبا و سيرت سبز و نورانى، زمينه ‏ساز اين لقب است.

2. باب الحوائج
كريمى از دودمان كريمان كه چون حاجتمندى سوى او روى كند، خواسته‏ هايش را برآورده مى‏سازد.

3. طيار
بيانگر مقام و عظمت‏ حضرت عباس(ع) در فضاى عالم قدس و بهشت جاودان است.

4. الشهيد
شهادت، كه نشان نمايان ابوالفضل(ع) است و در چهره حيات او درخشندگى بسيار دارد، زمينه ‏ساز اين لقب است.

5.سقا
دلاورى عباس در صحنه هاى حيرت‏ آور آب‏رسانى به تشنگان، سبب اين لقب شد.

6. عبد صالح
لقبى كه حضرت صادق(ع) در زيارت عموى گرانقدرش بدان اشاره دارد:
السلام عليك ايها العبد الصالح.? سلام بر تو، اى بنده صالح خدا.

7. سپه سالار
صاحب لواء يا سپه سالار لقب بزرگترين شخصيت نظامى است و عباس در روز عاشورا اين لقب را از آن خود ساخت.

8. پرچمدار و علمدار
يادآور دلاوى و حفظ لشكر در برابر دشمن است. علمدارى عباس(ع) اين لقب را برايش به ارمغان آورد.

9. ابوقربه (صاحب مشك)، عميد (ياور دين خدا)، سفير (نماينده حجت ‏خدا)، صابر (شكيبا)، محتسب (به حساب خدا گذارنده تلاشها)، مواسى (جانباز و مدافع حق)، مستعجل (تلاشگرى مهربان در برآوردن حاجات ديگران) و ... از ديگر لقبهاى ابوالفضل است.

کیفیت شهادت عباس بن على«ع» قائمه خیمگاه ابی عبدالله

فرزند امير المؤمنين،برادر سيد الشهدا،فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسين«ع»در روز عاشورا .عباس در لغت،به معناى شير بيشه،شيرى كه شيران از او بگريزند است.(1)مادرش«فاطمه كلابيه»بود كه بعدها با كنيه«ام البنين»شهرت يافت.على«ع»پس ازشهادت فاطمه زهرا با ام البنين ازدواج كرد.عباس،ثمره اين ازدواج بود.ولادتش را در(2)شعبان سال 26 هجرى در مدينه نوشته‏اند و بزرگترين فرزند ام البنين بود و اين چهارفرزند رشيد،همه در كربلا در ركاب امام حسين«ع»به شهادت رسيدند.وقتى امير المؤمنين شهيد شد،عباس چهارده ساله بود و در كربلا 34 سال داشت.كنيه‏اش «ابو الفضل»و«ابو فاضل»بود و از معروفترين لقبهايش،قمر بنى هاشم،سقاء،صاحب لواء الحسين،علمدار،ابو القربه،عبد صالح،باب الحوايج و...است.

عباس با لبابه،دختر عبيد الله بن عباس(پسر عموى پدرش)ازدواج كرد و از اين ازدواج،دو پسر به نامهاى عبيد الله و فضل يافت.بعضى دو پسر ديگر براى او به نامهاى محمد و قاسم ذكر كرده‏اند.

آن حضرت،قامتى رشيد،چهره‏اى زيبا و شجاعتى كم نظير داشت و به خاطر سيماى جذابش او را«قمر بنى هاشم»مى‏گفتند.در حادثه كربلا،سمت پرچمدارى سپاه حسين«ع»و سقايى خيمه‏هاى اطفال و اهل بيت امام را داشت و در ركاب برادر،غير از تهيه آب،نگهبانى خيمه‏ها و امور مربوط به آسايش و امنيت خاندان حسين«ع»نير بر عهده او بود و تا زنده بود،دودمان امامت،آسايش و امنيت داشتند(3).

روز عاشورا،سه برادر ديگر عباس پيش از او به شهادت رسيدند.وقتى علمدار كربلا از امام حسين«ع»اذن ميدان طلبيد حضرت از او خواست كه براى كودكان تشنه و خيمه‏هاى بى‏آب،آب تهيه كند.سقاي اهل بيت بنا به وعده‌اي كه به امام خود داده بود مبني بر اينكه صبح عاشورا به طرف فرات خواهد رفت و براي اهل خيام آب خواهد آورد، مشكي برداشته و پس از دعا و استعانت از خداوند، پيشاني امام را بوسيد و به طرف رودخانه حركت كرد. وقتي به شريعه فرات رسيد آب را در محاصره كامل دشمن ديد به رسم برادر و پدر خود شروع به نصيحت و موعظه لشكر دشمن كرد ولي آنها كه قساوت قلبشان را فرا گرفته بود و گوش و چشم آنان را كروكور كرده بود، دادن آب را منوط به بيعت امام با يزيد كردند. حضرت بازگشت و شرح ماجرا را به امام عرضه داشت و اجازه رفتن به ميدان نبرد را نمود. امام فرمود: «حال كه عازم ميدان جنگ هستي براي اين كودكان آبي بياور كه از تشنگي بي‌تاب گرديده‌اند.» حضرت مشك را مجدداً بر دوش گرفت و عازم فرات شد. چون شيري غران وارد شريعه فرات شد. آبي بر كف گرفت ولي با خود گفت سوگند به خدا از آب ننوشم تا فرزندان برادرم را سيراب نمايم. مشك را پر از آب نمود و به طرف خيمه‌ها راند در اين وقت كمانداران راه را بر او بستند و حضرت را به صورت گرداگرد محاصره كردند، حضرت حمله مي‌كرد و در هر حمله تعدادي را به درك واصل مي‌نمود، ناگاه نوفل ازرق يا به اعتباري يزيد بن رُقاد جَهنَي يا به روايتي زيد بن ورقا به اتفاق حكيم بن طفيل كه پشت نخل كمين كرده بودند بيرون آمده و بنابر قولي فردي به نام ابرص بن شيبان ضربتي به حضرت زده و دست راست او را قطع كردند. حضرت شمشير را با دست چپ گرفته و به نبرد ادامه داد تا اينكه دست چپ حضرت نيز ضربه سنگيني خورده و قطع شد، پرچم را به سينه چسبانيد و مشك را به دندان گرفت.

 

به دستور فرماندهي سپاه كوفه، تيراندازان شروع به پرتاب تير كردند، تيري به مشك اصابت كرده و آن را سوراخ نموده و آب آن ريخت. تيري بر سينه حضرت فرود آمد و تير ديگري بر چشم شريفش نشست. حضرت مي‌كوشيد تير را از چشم بيرون آورد ولي نتوانست در اين موقع عمود آهنيني بر سر مبارك فرود آمد و تا پايين ابروان را شكافت، طاقت آن قمر منير تمام شده و از اسب بر زمين افتاد. حضرت اباعبدالله گويا صداي كمك برادر را مي‌شنود، شتابان به سوي او تاخت دشمن از ترس پا به فرار گذاشت. امام برادر علمدار خود را غرق در تير و خون يافت و بر بالين خونين برادر فرمود: «اي عباس الان پشتم شكست و چاره‌ام رو به كاستي رفت و دشمن زبان به سرزنشم گشود.» خون از چشمان عباس پاك كرد. عباس در لحظه آخر گريه مي‌كرد، امام فرمود: «اي برادر چرا گريه مي‌كني؟» عرض كرد: «اي برادر و اي نور چشمم چگونه گريه نكنم كه مثل شما كنارم آمده و سرم را از خاك برداشته، بعد از ساعتي چه كسي سرتان را از خاك برمي‌دارد و صورتتان را از خاك پاك خواهد كرد.» اين بگفت و جان پاك به جانان تسليم كرد. امام فريادي كشيده و فرمودند: «برادرم عباس عمر كوتاه من در گريه بر تو خواهد گذشت.»

 

البته پيش از آن نيز چندين نوبت.همركاب با سيد الشهدا به ميدان رفته و با سپاه يزيد جنگيده بود .عباس،مظهر ايثار و وفادارى و گذشت بود.وقتى وارد فرات شد،با آنكه تشنه بود،اما بخاطر تشنگى برادرش حسين«ع»آب نخورد و خطاب به خويش چنين گفت:

يا نفس من بعد الحسين هونى‏

و بعده لا كنت ان تكونى‏

هذا الحسين وارد المنون‏

و تشربين بارد المعين‏

تالله ما هذا فعال دينى‏

 

و سوگند ياد كرد كه آب ننوشد.(4) وقتى دست راستش قطع شد،اين رجز را مى‏خواند :

و الله ان قطعتموا يمينى‏

انى احامى ابدا عن دينى‏

و عن امام صادق اليقين‏

نجل النبى الطاهر الأمين‏

 

و چون دست چپش قطع شد،چنين گفت:

يا نفس لا تخشى من الكفار

و ابشرى برحمة الجبار

مع النبى السيد المختار

قد قطعوا ببغيهم يسارى‏

فاصلهم يا رب حر النار

شهادت عباس،براى امام حسين بسيار ناگوار و شكننده بود.جمله پر سوز امام،وقتى كه به بالين عباس رسيد،اين بود:«الآن انكسر ظهرى و قلت حيلتى و شمت بى عدوى».(5) و پيكرش،كنار«نهر علقمه»ماند و سيد الشهدا به سوى خيمه آمد و شهادت او را به اهل بيت خبر داد.هنگام دفن شهداى كربلا نيز،در همان محل دفن شد.از اين رو امروز حرم ابا الفضل«ع»با حرم سيد الشهدا فاصله دارد.

مقام والاى عباس بن على«ع»بسيار است.تعابير بلندى كه در زيارتنامه اوست،گوياى آن است .اين زيارت كه از قول حضرت صادق«ع»روايت شده،از جمله چنين دارد:

«السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله و لأمير المؤمنين و الحسن و الحسين ...

اشهد الله انك مضيت على ما مضى به البدريون و المجاهدون فى سبيل الله المناصحون فى جهاد اعدائه المبالغون فى نصرة اوليائه الذابون عن أحبائه...»(6)كه تأييد و تأكيدى بر مقام عبوديت و صلاح و طاعت او و نيز تداوم خط مجاهدان بدر و مبارزان با دشمن و ياوران اولياء خدا و مدافعان از دوستان خداست.امام سجاد«ع»نيز سيماى درخشان عباس بن على را اينگونه ترسيم فرموده است:«رحم الله عمى العباس فلقد آثر و ابلى و فدا اخاه بنفسه حتى قطعت يداه فابدله الله عز و جل بهما جناحين يطير بهما مع الملائكة فى الجنة كما جعل جعفر بن ابى طالب.و ان للعباس عند الله تبارك و تعالى منزلة يغبطه بها جميع الشهداء يوم القيامة»(7).كه در آن نيز مقام ايثار،گذشت،فداكارى،جانبازى،قطع شدن دستانش و يافتن بال پرواز در بهشت،همبال با جعفر طيار و فرشتگان مطرح است و اينكه:عمويم عباس،نزد خداى متعال،مقامى دارد كه روز قيامت،همه شهيدان به آن غبطه مى‏خورند و رشك مى‏برند.

عباس يعنى تا شهادت يكه تازى‏                 عباس يعنى عشق،يعنى پاكبازى‏

عباس يعنى با شهيدان همنوازى‏                   عباس يعنى يك نيستان تكنوازى‏

عباس يعنى رنگ سرخ پرچم عشق‏        يعنى مسير سبز پر پيچ و خم عشق‏

جوشيدن بحر وفا،معناى عباس‏            لب تشنه رفتن تا خدا،معناى عباس(8)

 

در زيارت ناحيه مقدسه نيز از زبان حضرت مهدى«ع»به او اينگونه سلام داده شده است:«السلام على ابى الفضل العباس بن امير المؤمنين،المواسى اخاه بنفسه،الآخذ لغده من امسه،الفادى له،الواقى الساعى اليه بمائه،المقطوعة يداه...»(9).

كربلا كعبه عشق است و من اندر احرام‏              شد در اين قبله عشاق،دو تا تقصيرم‏

دست من خورد به آبى كه نصيب تو نشد              چشم من داد از آن آب روان تصويرم‏

بايد اين ديده و اين دست دهم قربانى‏              تا كه تكميل شود حج من و تقديرم(10)

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 13 آذر 1393برچسب:, | 17:5 | نویسنده : اصغر نوربخش |

در روز نهم محّرم وقتی شمر آماده حمله شد،‌ حضرت عبّاس از طرف امام برای گفت گو با دشمنان مأمور شد. همراه اباالفضل العباس بیست تن برگزیده شدند که زهیر یکی از آنان بود. زهیر با سپاه عمر سعد و شخصی به نام عَزره گفت و گو کرد.

 

زهیر بن قین قیس انماری بَجَلی از تبار انمار بن اراش بن کهلان قحطانی یمنی است و در کوفه سکونت داشته است. وی از بزرگان قبیله بجیله  بود.

زمان پیوستن به اباعبدالله

وی در منزل زرود، علی رغم میل باطنی به تشویق همسرش، دیلم یا دلهم،‌ بنت عمرو پس از آمدن  پیک امام به خیمه اش و دعوت برای همراهی با حسین (ع) به محضر امام رسید و در انقلابی شگرف همسفر امام به کربلا شد.

نحوه شهادت

زهیر در روز عاشورا به نصیحت سپاه عمر سعد پرداخت. ناسزایش گفتند. دیگر موعظه کرد. شمر به سوی او تیر و سخنان ناروایش را پاسخی سزاوار داد. امام فرمان بازگشت به او داد زهیر حمله شمر و یارانش را برای آتش زدن خیمه های امام دفع کرد. همراه با حرّ جنگ سختی کرد. ظهر عاشورا جان خود را همراه با سعید بن عبدالله سپر نماز امام کرد. پس از نماز در نبردی دلیرانه و کشتن صد و بیست نفر از دشمنان به دست کثیر بن عبدالله شبعی و مهاجر بن او تمیمی به شهادت رسید.
سن: حدود 60 سال

ویژگی ها و فضایل

 سخنور و خطیب، شجاع و مدیر، قرآن شناس، بصیر و آگاه به دین و شأن معصومین، علاقه مند به اباعبدالله الحسین (ع)، صبور در شدائد،‌ ایثارگر و فداکار، رشید و دلاور و رزم آزموده بود.

نام در زیارتنامه ها و منابع

در زیارت ناحیه مقدسه آمده است: السلام علی زهیر بن القین البجلی القائل للحسین و قد اذن له بالانصراف : لاو الله لایکون ذلک ابداً تررک ابن رسول الله اسیراً  فی ید الاعداء و انجو؟ لا ارانی الله ذالک الیوم. در منابع و مقاتل مانند : تاریخ طبری ج 5 ص 404 الکامل فی التاریخ ج 4 ص 63-64 تاریخ یعقوبی ج 2 ص 244 -245 الارشاد ج 2 ص 101 مقتل الحسین خوارزمی ج 2 ص 20 ارشاد مفید ص 231 و ... به وی اشاره شده است.

رجز

انا زهیر و انا ابن القین                  اذوذکم بالسیف عن حسین
انّ حُسیناً احد السبطین               من عترهِ البّر التقی الزیّن
ذاک رسولُ الله غیر المْین             اضربکم و لا ایری من شین

و خطاب به امام  برای بشارت ، پس از نبردی سنگین می گفت :

فدتک نفسی هادیا مهدیا              الیوم نلقی جدک النبیا
و حسناً و المرتضی  علیاً              و ذاجنا الشهید الحیّا


اطلاعات دیگر

1- زهیر در هنگام پیوستن  به امام خطاب به همراهانش گفت. هر که دوستدار شهادت است، همراه من بیاید. و گرنه برود و این آخرین دیدار من با شماست. به همسرش گفت: تو آزادی. از قرائن پیداست همسرش با او همراه شده است یا با فاصله ای اندک از رزمگاه بوده است. پس از شهادت زهیر همسر او دلهم به غلامش گفت: این کفن را بگیر و ببر و مولایت را دفن کن. غلام می رود؛ امّا با دیدن بدن امام کفن را بر او می پوشاند و باز می گردد. دلهم  وی را می ستاید و آفرین می گوید و کفنی دیگر برای همسرش تدارک می بیند و به غلام می دهد.

2- سلمان بن مضارب ،‌پسر عموی زهیر. همزمان با زهیر همسفر امام می شود و در کربلا به شهادت می رسد.

3- زهیر هنگام پیوستن به اباعبدالله خاطره جنگ بلنجر را باز گفت و توصیه سلمان فارسی را که درآن جنگ پس از دریافت غنایم فراوان گفته بود :  آنگاه که سیّد جوانان آل محمد را درک کردید از پیکار و کشته شدن در کنار او بیش از دستیابی به این غنایم شادمان شد.

4- در منطقه ذی حُسم ،‌پس از ملاقات یاران امام با حر بن یزید ریاحی ، امام خطبه خواند و زهیر خطاب به یاران گفت شما سخن می گویید یا من سخن بگویم ؟ همگان گفتند تو بگو و زهیر عارفانه و عاشقانه سخن گفت و اعلام و اعلام وفاداری کرد.

5- زهیر وقتی سختگیر های حرّ را دید به امام پیشنهاد جنگ داد و گفت جنگ با اینان، سپاه حرّ، آسانتر  از جنگ با نیرهای بعدی است و امام پاسخ داد ما کنت لأبد أهم بقتال: ما آغازگر جنگ نخواهیم بود.

6- در روز نهم محّرم وقتی شمر آماده حمله شد،‌ حضرت عبّاس از طرف امام برای گفت گو با دشمنان مأمور شد. همراه اباالفضل العباس بیست تن برگزیده شدند که زهیر یکی از آنان بود. زهیر با سپاه عمر سعد و شخصی به نام عَزره گفت و گو کرد.

7-شب عاشورا پس از خطابة امام و دعوت رفتن،‌ زهیر یکی از خطابه خوانان آتشین و اعلام کنندگان فداکاری بود.

8- پس از شهادت زهیر امام  اندوهگینانه در کنار تن خونینش گفت: لا یبعدنّک الله یا زهیر! ولعن الله قاتلیک لعنُ الذینَ مُسخو قرده و خنازیر. خداوند تو را از رحمت خود دور نگرداند و قاتلانت را مانند کسانی که با لعنت خدا به صورت میمون و خوک در آمدند، لعنت کند.

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 12 آذر 1393برچسب:, | 18:47 | نویسنده : اصغر نوربخش |
.: Weblog Themes By SlideTheme :.